من به دنبال دلی می گردم که پر از عشق و سخاوت باشد که پر از حرف ناگفته باشد که برای دو کبوتر شاید لانه ای از سر ایمان باشد من به دنبال دلی می گردم که نگوید: ای کاش که نگوید: ای وای که نگوید: ای داد من در این جست و جو های بی حاصل دل پردرد کسی را دیدم من دلی را دیدم تیک تیک کرده به جای ضربان من دلی را دیدم که درونش همه درد من دلی را دیدم که هوایش همه سرد من دلی را دیدم یخ زده بو من دلی را دیدم بارانی بود من حیاطی را دیدم در باخچه اش جای گلها همه خار من کتابی را دیدم واژه هایش همه خون من درختی را دید م شاخه هایش همه تیغ من قاصدکی را دیدم که زنجیر شده بود من گلی را دیدم داغدار چمن باغچه بود من صدای ضجه باغچه ای را می شنیدم وقتی تک گل عاشق تنهایش را سر بریدند به جرم باران من دگر شاید نگردم پی دل توی این دنیای پر ماتم و غم من دگر شاید تو دنیای دگر در پی یک دل بی غم باشم
ارژنگ تنها
چهارشنبه 8 تیرماه سال 1384 ساعت 08:50 ب.ظ
خیلی عالی است. آن چیزی را که شما جستجو می کنید واقعاْ یافت نشدنی است. از روی نوشته ها و شعر های که انتخاب نموده اید بر می آید که با مولانا داری همفکری میکنی. زیرا مولانا نیز از بس که در عشق عمیق شده بود دیگر جز معشوق کسی را نمی دید و شعر ذیل همه وقت ورد زبانش بود: دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست زین همرهان سست عناصر دلم گرفت شیر خدا و رستم دستانم آرزوست از اینکه چنین روحیه ای بخود گرفته اید خیلی خوشحالم و می توانی از این طریق به مدارج عالیه که همانا عشق باشد برسی زیرا شاعر می گوید: نشان مرد خدا عاشقیست با خود دار که در مشایخ شهر این نشان نمی بینم
در جای دیگر میفرماید: عشقهای کز پس رنگی بود عشق نبود عاقبت ننگی بود
عشق انسانرا جاویدان می سازد: هز گز نمیرد آنکه دلش زنده شد بعشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما
روی این کره خاکی و زیر این آسمان نیلی فکر نکنم کسی را یافت کنیم که بدون غم و جراحت باشد. از طرف دیگر دل بیغم به گفته عرفا دل بنی آدم نیست. چیزی که انسان را نسبت به سایر حیوانات متمایز ساخته است همانا آن دل غمدار و داغداری است که در قفس سینه زندانی است.
سلام عزيز. خوبی؟
شايد هيچ وقت گشتن ما به آن چيزی که ميخواهيم ختم نشود اما اميد داشته باش.
سلام عزیز!
به امید موفقیتهای هرچه بیشتر شما
خیلی عالی است. آن چیزی را که شما جستجو می کنید واقعاْ یافت نشدنی است. از روی نوشته ها و شعر های که انتخاب نموده اید بر می آید که با مولانا داری همفکری میکنی. زیرا مولانا نیز از بس که در عشق عمیق شده بود دیگر جز معشوق کسی را نمی دید و شعر ذیل همه وقت ورد زبانش بود:
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
از اینکه چنین روحیه ای بخود گرفته اید خیلی خوشحالم و می توانی از این طریق به مدارج عالیه که همانا عشق باشد برسی زیرا شاعر می گوید:
نشان مرد خدا عاشقیست با خود دار
که در مشایخ شهر این نشان نمی بینم
در جای دیگر میفرماید:
عشقهای کز پس رنگی بود
عشق نبود عاقبت ننگی بود
عشق انسانرا جاویدان می سازد:
هز گز نمیرد آنکه دلش زنده شد بعشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
روی این کره خاکی و زیر این آسمان نیلی فکر نکنم کسی را یافت کنیم که بدون غم و جراحت باشد. از طرف دیگر دل بیغم به گفته عرفا دل بنی آدم نیست. چیزی که انسان را نسبت به سایر حیوانات متمایز ساخته است همانا آن دل غمدار و داغداری است که در قفس سینه زندانی است.
سنگر برای سنگر
آهن برای شمشیر
جوهر برای عشق.
.
.
.
.
شعرهای خیلی زیبا برای وبلاگت انتخاب کردی
موفق باشی
به ما غریبا هم یک سر بزنید خوشحال میشیم
سلام عزیز خوبی
امید که در راه مشکلات محکمترین باشیُ زندگی با مشکلات زیباست و بدون آن نه. هرچه در زندگی مشکل ببینی به همان اندازه محکمتر می شوی.
فرا رسید لحظه ای که کاش فرا نمی رسید.
فرا رسید لحظه ای که کاش در اعماق زندگی محو می شد و به سر نمی رسید.
لحظه جدایی چقدر سخت است .